آزادی در حکومت منتظر

نويسنده:دکتر محمد بهرامی



جوامع بشری شکلهای گوناگونی از حکومتها را دیدهاند. این حکومتها به اعتبار آن که یک فرد بر اریکه قدرت مینشیند به پادشاهی موروثی، انتخابی، استبدادی و مشروطه تقسیم میشوند و به این اعتبار که گروهی بر مسند قدرت قرار میگیرند به قالب حکومت نخبگان، الیگارشى و اریستوکراسى جلوگر می-شود.
افزون بر حکومتهای یاد شده، جمهوری ریاستی، جمهوری پارلمانی، متمرکز، فدرال، توتالیتر، دمکراسی و الهی از دیگر انواع حکومت شناخته میشوند.
حکومتهای مذکور به گونههای متفاوت در برابر آزادی موضع گرفتهاند. برخی فریاد ناسازگاری سر می-دهند، شماری خود را سازگار با آزادی نشان داده ، آزادی را پاس میدارند و از آن دفاع میکنند و برخی دیگر از آزادی مشروط سخن میگویند و به هیچ روی آزادی مطلق را برنمیتابند. در این میان، مردم ایران نوع خاصی از حکومت را برگزیدهاند که حکومت الهی و اسلامی خوانده میشود. این حکومت از آن جهت که اکثر شهروندان ایرانی، شیعه مذهب هستند و حضرت ولی عصر(عج) را منجی عالم بشریت میدانند و در انتظار ظهور آن حضرت به سر میبرند، حکومت منتظر خوانده میشود.
در حکومت منتظران، آزادی یک اصل و ضرورت است و اگر انسان آزاد نباشد و نتواند به اختیار خویش مسیر و هدف زندگی خود را انتخاب کند امکان پیشرفت و ترقی برای او وجود نخواهد داشت .
بنابر این لازم است نگاهی به آیات وحی، روایات و سنت اهل بیت(ع) داشته باشیم و از این رهگذر به دیدگاه حکومت منتظر نسبت به آزادی دست یابیم.
لازم به یاد است در این نوشتار از میان انواع آزادی، تنها آزادیهای فردی مورد بحث و بررسی قرار می-گیرد و این، از آن جهت است که در میان انواع آزادی، آزادیهای فردی از اهمیت بیشتری برخوردار دارد و تاثیر آن بر گونههای دیگر آزادی بیشتر است.

مفهوم آزادی

یکی از مهمترین مباحث آزادی، تعریف آزادی است. تعاریف بسیاری از آزادی عرضه شده است. از میان این تعاریف دو تعریف ، جامعتر از بقیه به نظر میرسد و توجه فیلسوفان بیشتری را به خود جلب کرده است:
الف. آزادی منفی؛ بدین معنا که شخص در گستره عمل خویش هر چه میخواهد انجام دهد و کسی مانع او نشود.
هابز میگوید: منظور من از آزادی آن است که در برابر هر کاری که انسان، طبق قانون طبیعی میخواهد انجام دهد ، ممانعتی وجود نداشته باشد؛ یعنی مانع و رادعی بر سر راه آزادی طبیعی نباشد، جز آن چه برای خیر جامعه و دولت ضرورت دارد.
همو در اثر دیگر خود مینویسد که آزادی چیزی جز نبود مدافع و بازدارنده حرکت نیست.
در آزادی منفی فرد باید از ناامنی در امان باشد و هیچ عاملی اعم از عینی ، ذهنی و روانی او را ناگزیر از انتخاب رفتاری خاص نکرده باشد. به عبارت دیگر آزادی آن جا است که فرد احساس ایمنی داشته باشد ، بیم نداشته و از اذیت و آزار دیگران یا هر نوع فشاری از جانب ایشان در امان باشد و از جان، مال ، آبرو و دین خویش نهراسد.
ب. آزادی مثبت؛ این معنی از آزادی برخاسته از تمایل فرد به اقتدار و اختیار داشتن در حوزه فردی خود سرچشمه میگیرد، به گونهای که در زندگی و تصمیماتی که میگیرد مختار بوده و از هیچ عامل بیرونی تاثیر نپذیرد.
بسیاری از فلاسفه غربی به هنگام بحث از آزادی شکل منفی آن را اراده کردهاند ، ولی همگی بر این نکته اتفاق دارند که نباید آزادی افراد به دیگران و جامعه صدمه برساند.
جان استوارت میل مینویسد:
« ما باید آزاد باشیم که نقشه زندگانی خود را به هر نحوی که متناسب با خصلتمان بود بکشیم و هر طوری که دلمان خواست کار کنیم، تها به انی شرط که مسئول عواقب اعمال خود باشیم و تا موقعی که آن اعمال ضرری به همنوعان نمیزند – حتی در مواردی هم که نحوه رفتارمان در نظر دیگران ابلهانه، سرسخت یا اشتباه جلوه کند- باید از کارشکنیهای مخالفان مصون و در امان باشیم.»
هابز نیز در تعریف که از آزادی ارائه میدهد این شرط را در نظر داشته که آزادی افراد نباید ناسازگار با «خیر جامعه و دولت» باشد.
شهید مطهری همپای باور به اهمیت و نقش آزادی در رشد و تکامل حیات انسانی، در مقام تعریف آزادی مینویسد:
« آزادى یعنى جلو راه موجود زنده را نگیرند, پیش رویش مانع ایجاد نکنند. بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع, آزادى داشته باشد, دیگران مانعى در راه رشد و تکامل او نباشند, او را محبوس نکنند, به حالت یک زندانى در نیاورند که جلوى فعالیتش گرفته شود, دی گران او را استثمار نکنند, استخدام نکنند, استعباد نکنند, یعنى تمام قواى فکرى و جسمى او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند..»

آزادى و خداآگاهى

در باور مکتب اگزیستانسیالیسم نوعى ناسازگارى میان خودآگاهى و خداآگاهى وجود دارد. به هر میزان بر خودآگاهى افزوده شود خداآگاهى رو به کاستى مى نهد. آدمى هنگامى خود را مى یابد و آزادى را در سراسر وجود خود احساس مى کند که هیچ نوع وابستگى حتى وابستگى به خدا نداشته باشد چه این که تمامى تعلقات از خود بیگانگى را در پى دارند و خود بیگانگى سلب آزادى را با خود به همراه میآورد.
شهید مطهرى در گفتارى ناظر به دیدگاه سارتر درباره رابطه انسان با خدا و نسبت میان خودآگاهى و خدا آگاهى یادآور مى شود که:
«در نگاه قرآن, خدا از هر چیز دیگرى به انسان نزدیک تر است: «نحن اقرب الیه منکم» (واقعه /۸۵) و آگاهى خدا به انسان, بیش از آگاهى انسان به خود است و ذات خدا نزدیک تر به انسان است از خود انسان, و این نزدیکى به اندازه اى است که هرگاه انسانى به خدا، آگاهى یابد به خود، آگاهى یافته است و اگر بخواهد انسانى به خودش آگاه باشد باید به خدا آگاه باشد. ممکن نیست کسى (خودآگاه) باشد, ولى (خدا آگاه) نباشد: «و لاتکونوا کالذین نسوا اللّه فأنساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون» (حشر/۵۹)
بنابراین بر خلاف باور اگزیستانسیالیست ها انسان زمانى مى تواند به خود آگاهى برسد که از مرحله خدا آگاهى گذشته باشد.
قرآن مى گوید: بازنده بزرگ کسى است که خودش را باخته است. وقتى انسانى خودش را ببازد, آن وقت است که همه چیز را مى بازد و همه چیز را باخته و اگر انسان خودش را بیابد آن وقت همه چیز را یافته است… بنابراین در باره این که اینها درباره آزادى خیال کرده اند که هر تعلقى بر ضد آزادى است, باید گفت: بله هر تعلقى ضد آزادى است, مگر تعلق به خدا که تعلق به خود است, و تعلق به خود کامل تر است و جز با تعلق به خدا آزادى پیدا نمى شود.)

انواع آزادیهای فردی

آزادى اندیشه

رشد و شکوفایی انسان در تمامی دورانهای تاریخی مربوط به زمانهایی است که انسانها آزادی اندیشه داشتهاند.
این نوع از آزادی تاثیر بسیار شگرفی در دیگر آزادیهای فردی دارد به گونهای که جان استوارت میل در این باره مینویسد:
« منطقهی مناسب آزادی بشری در درجهی اول شامل قلمرو هشیار و ضمیر اوست و در این منطقه است که وجدان انسانی به جامعترین معنای آن باید آزاد باشد. آزادی افکار و امیال ، آزادی مطلق عقاید و احساسات ( نسبت به کلیه موضوعات نظری، علمی ، اخلاقی یا الهی) ضروری است»
بى تردید بشر آن هنگام به رشد و بلوغ اجتماعى دست مى یابد که در حوزه اندیشه و تفکر آزاد باشد:
«اگر به مردم در مسائلى که باید در آنها فکر کنند از ترس این که مبادا اشتباه کنند ـ به هر طریقى ـ آزادى فکرى ندهیم یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینى و مذهبى مبادا فکر بکنى که اگر فکر بکنى و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید به سر در آتش جهنم مى روى, این مردم هرگز فکرشان در مسائل دینى رشد نمى کند. اسلام دینى است که از مردم در اصول خود تحقیق یعنى به دست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل را مى طلبد, بنابراین خواه ناخواه براى مردم آزادى فکرى قائل است.»
«اسلام در مسأله تفکر نه تنها آزادى تفکر داده است, بلکه یکى از واجبات در اسلام تفکر است. یکى از عبادت ها در اسلام تفکر است. ما چون فقط قرآن خودمان را مطالعه مى کنیم و کتاب هاى دیگر را مطالعه نمى کنیم کمتر به ارزش این همه تکیه کردن قرآن به تفکر پى مى بریم. شما هیچ کتابى نه مذهبى و نه غیرمذهبى پیدا نمى کنید که تا این اندازه بشر را سوق داده باشد به تفکر, هى مى گوید: فکر کنید, در همه مسائل; در تاریخ, در خلقت, راجع به خدا, راجع به انبیا و نبوت, راجع به معاد, راجع به تذکرات و تعلیمات انبیا و… که در قرآن کریم زیاد است. تفکر حتى عبادت شمرده مى شود.»
«کذلک یبیّن اللّه لکم الآیات لعلّکم تتفکّرون» (بقره/ ۲۱۹)
«الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلق السموات و الأرض» آل عمران/ ۱۹۱
«فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون»( اعراف/ ۱۷۶)
«وانزلنا الیک الذّکر لتبیّن للنّاس مانزّل الیهم و لعلّهم یتفکّرون»( نحل / ۴۴)
«و جعل بینکم مودّة و رحمة إنّ فى ذلک لآیات لقوم یتفکّرون» (روم / ۲۱)

آزادی عقیده

فلاسفه غرب در باره آزادی عقیده بسیار سخن گفتهاند و در میان ایشان جان استوارت میل بیش از دیگران بر آزادی عقیده تاکید و اصرار دارد. او معتقد است که هیچ دولت و حکومتی حق ندارد عقیدهای را مستقیم یا غیر مستقیم خاموش سازد، هر چند خواسته مردم این باشد که عقیدهای را از بین ببرند ، یا به این که خود اقدام کنند و یا دولت و حکومت خود را وادار به این کار کنند، اما نبایستی یک عقیده خاموش شود، زیرا کسانی که عقیدهای را از بین میبرند خیلی بیشتز از صاحب عقیده ضرر میبینند. اگر عقیده آن فرد صحیح باشد در این صورت کسانی که با آن مخالفند از این فرصت گرانبها که بطالن را با حقیقت مباله کنند محروم شدهاند، و اگر آن عقیده نادرست باشد باز هم کسانی که آن را از بین بردهاند ضرر میکنند، چه این که اصطکاک عقاید را آزاد میگذاشتند از برخورد حق و باطل به هم سیمای حقیقت زندهتر و روشنتر دیده میشد.
باورها و اندیشهها خاستگاه زندگی اجتماعی هستند و بیشترین نقش را در بروز رفتارهای فردی و اجتماعی دارند؛ به گونه ای که می توان هر کنشی را استوار بر باورها و اندیشه هایی خاص دانست؛ چنان که درصد قابل توجهی از واکنش ها نیز برخاسته، برگرفته و تحت تأثیر باورها است و افزون بر این این نوع از آزادی اساس و پایه دیگر آزادیها شناخته میشود به گونهای که در نگاه عدهای بدون آزادی عقیده ، فضا برای دیگر آزادیها مساعد نخواهد شد . لیالوین در این باره مینویسد:« دین داران و بی دینان باید از حمایت یکسانی بهرهمند شوند. به هیچ کس نباید به علت دین یا اعتقادش تبعیض تحمیل شود و احدی را نباید به ترک دین یا اعتقاد خود و قبول دین یا اعتقادی دیگر مجبور کرد… دولتها ممکن است تمام اتباعشان را به پذیرش دین رسمی وادارند و بر عکس بعضی دیگر هر نوع اعتقاد دینی را منع کنند. رواج عقاید افراطی و تعصب آمیز و اعمالی که در اثر آنها صورت گرفتهاند- تهدید زندگی، آزادی و امنیت اشخاص، توقیفهای خود سرانه، حبس و شکنجه- نگرانی بسیاری برانگیختهاند.»
بر این اساس در اسلام باورها و عقاید، بسیار پرارزش و سودمندند و صاحبان عقیده در امنیت کامل قرار دارند و نمی توان ایشان را به پذیرش باوری جدید و به یک سو نهادن عقیده خود وادار ساخت.
در آیات وحی انسانها در عقاید و باورهای خویش کاملا آزاد هستند و به هیچ شکل نمیتوان ایشان را ناگزیر از ترک عقیده ساخت یا ایشان را تهدید کرد چه این که:
یک. از انسان رهایی از تقلید به عنوان یک عامل درونی بر اکراه را می طلبد و تقلید کنندگان را نکوهش می کند:
«و إذا قیل لهم اتبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آباءنا أو لو کان آباؤهم لایعقلون شیئاً و لایهتدون» (بقره/۱۷۰)
دو. انسان را به بهره گیری از عقل فرا می خواند و از ایشان تأمل و تدبّر در آفرینش و آفریدگار را خواستار است:
سه. عقیده را امری درونی و اختیاری و جبرناپذیر معرفی می کند:
«لاإکراه فی الدین» (بقره/۲۵۶)
«قل یا أیها الناس قد جاءکم الحقّ من ربّکم فمن اهتدی فإنّما یهتدی لنفسه و من ضلّ فإنّما یضلّ علیها و ما أنا علیکم بوکیل» (یونس/۱۰۸)
بگو ای مردم حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده هر کس(در پرتو آن) هدایت یابد برای خود هدایت شده، و هر کس گمراه گردد به زیان خود گمراه می گردد و من مأمور (به اجبار) شما نیستم.
«إنّا هدیناه السبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً» (انسان/۳)
ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.
«و قل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر» (کهف/۲۹)
بگو: این حق است از سوی پروردگارتان؛ هر که می خواهد ایمان بیاورد و این حقیقت را پذیرا گردد وهر که می خواهد کافر گردد.
چهار. ناسازگاری های عقیدتی و دینی را خواست خداوند می شناساند:
«و لو شاء ربّک لآمن من فی الأرض کلّهم جمیعاً أفأنت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین» (یونس/۹۹)
و اگر پروردگار تو می خواست تمام کسانی که روی زمین هستند همگی (به اجبار) ایمان می آوردند، آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان آورند .
«و لو شاء لهداکم أجمعین» (انعام/۱۴۹)
و اگر او بخواهد همه شما را (به اجبار) هدایت می کند.
«و لو شاء الله لجمعهم علی الهدی فلاتکوننّ من الجاهلین» (انعام/۳۵)
اما اگر خدا بخواهد آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد (ولی هدایت اجباری چه سودی دارد) پس هرگز از جاهلان مباش.
«و لو شاء ربّک لجعل الناس امّة واحدة و لایزالون مختلفین»
و اگر پروردگارت می خواست همه مردم را یک امت (بدون هیچ گونه اختلاف) قرار می داد؛ ولی آنها همواره مختلفند.
پنج. وظیفه پیامبران را تنها تبلیغ، انذار و تبشیر را می شناسد و اجبار مردم بر پذیرش دین جدید را وظیفه ایشان نمی خواند:
«و قل للذین أوتوا الکتاب و الاُمّیین ءأسلمتم فإن أسلموا فقد اهتدوا و إن تولّوا فإنّما علیک البلاغ» (آل عمران/۲۰)
و به آنها که اهل کتاب هستند (یهودی و نصارا) و بی سوادان (مشرکان) بگو: آیا شما هم تسلیم شده اید؟ اگر (در برابر فرمان و منطق حق) تسلیم شوند، هدایت می یابند و اگر سرپیچی کنند (نگران مباش زیرا) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است.
«فإن تولّیتم فاعلموا أنّما علی رسولنا البلاغ المبین» (مائده/۹۲)
و اگر روی برگردانید (سزاوار مجازات خواهید بود و) بدانید بر پیامبر ما جز ابلاغ آشکار چیز دیگری نیست.
«و إن کذّبوک فقل لی عملی و لکم عملکم أنتم بریئون ممّا أعمل و أنا بریء ممّا تعملون» یونس/۴۱
و اگر تو را تکذیب کردند بگو: عمل من برای من و عمل شما برای شماست، شما از آنچه من انجام می دهم بیزارید و من از آنچه شما انجام می دهید بیزارم.
«ما علی الرسول الاّ البلاغ» (مائده/۹۹)
پیامبر وظیفه ای جز رساندن پیام الهی ندارد.
شش. مسلمانان را به سازش با مخالفان دعوت می کند، ایشان را از درگیری با کافران باز می دارد و مخالفان را به شرط عدم تعرض به مسلمانان و اعلام بی طرفی در امنیت می خواند:
«و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توکّل علی الله إنّه هو السمیع العلیم» (انفال/۶۱)
و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی، و بر خدا توکل کن که او شنوا و داناست.
«فإن اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و ألقوا الیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلاً» (نساء/۹۰)
پس اگر از شما کناره گیری کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهاد صلح کردند، خداوند برای شما راهی بر آنان قرار نداده است.
«ستجدون آخرین یریدون أن یأمنوکم و یأمنوا قومهم کلّ ما ردّوا إلی الفتنة أرکسوا فیها فإن لم یعتزلوکم و یلقوا إلیکم السلم و یکفّوا أیدیهم فخذوهم و اقتلوهم حیث ثقفتموهم و أولئکم جعلنا لکم علیهم سلطاناً مبیناً» (نساء/۹۱)
بزودی جمعیت دیگری را می یابید که می خواهند هم از ناحیه شما در امان باشند و هم از ناحیه قوم خودشان (که مشرکند. لذا نزد شما ادعای ایمان می کنند، ولی) هر زمان آنان را به سوی فتنه (و بت پرستی) باز گردانند با سر در آن فرو می روند، اگر از درگیری با شما کنار نرفتند و پیشنهاد صلح نکردند و دست از شما نکشیدند آنها را هر جا یافتید اسیر کنید و (یا) به قتل برسانید آنها کسانی هستند که برای شما تسلط آشکاری نسبت به آنان قرار داده ایم.
«و إن أحد من المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلام الله ثمّ أبلغه مأمنه ذلک بأنّهم قوم لایعلمون» (توبه/۶)
و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بیندیشد) سپس او را به جایگاه امنش برسان، چرا که آنها گروهی ناآگاهند!
چنان که بر اساس آیات قرآن، دینداران آزادی عقیده دارند و از این جهت در امنیت هستند و تحمیل باوری بر ایشان ناروا است ، اهل سیاست و اقتصاد و جامعه شناسان و تممامی دیگر صاحبان اندیشه نیز به طریق اولی از آزادی عقیده برخوردارند و نمی توان بر ایشان عقیده ای را تحمیل کرد و یا آنها را از باورشان جدا ساخت؛ چه اینکه این عقیده، اعم از دینی، مذهبی، سیاسی و… امری اختیاری و قلبی است و به هیچ روی اجبار و اکراه نمی پذیرد.
چه بسیارند اندیشمندان و دانشمندانی که وقتی در فشار قرار می گیرند و امنیت خویش را در خطر می بینند از باورها و عقاید خود چشم می پوشند و تظاهر به پذیرش عقاید مخالف می کنند اما همین که در فضای دیگری قرار گرفتند و امنیت نسبی یافتند به باورهای پیشین خود باز می گردنند. وقتی گالیله زیر فشارهای سخت کلیسا و دادگاه های تفتیش عقاید قرار گرفت برای رهایی از مجازات و تأمین امنیت خود توبه کرد، اما گفت: من توبه می کنم، ولی زمین از حرکت خود نمی ایستد.
بنابر این یکی از وظایف مهم دولت منتظر در بحث آزادی عقیده تامین آزادی شهروندان است به گونه-ای که هیچ کس خود را در فشار دولت منتظر و دیگر شهروندان نبیند و آزادانه هر عقیدهای را که دوست دارد انتخاب کند و دولت منتظر نیز از حق آزادی عقیده او دفاع کند و متجاوزان را کیفر شایسته دهد.

جهاد و آزادى عقیده

از جمله مسائل بنیادین در حقوق اسلامى, تبیین دقیق رابطه جهاد با آزادى عقیده است. گروهى بر این باورند که تشریع جهاد, نمایانگر موضع منفى دین در برابر آزادى عقیده است.
در این میان برخی این نظریه را برنمیتابند و صاحبان این نظریه را به به فهم بهینه آیات و دقت در فهم آیات دعوت میکنند. برای نمونه شهید مطهری در شمار اندیشمندانی است که این گونه وفهم و برداشت از آیات قرآنى را از سر کم دقتى و یا بى دقتى دانسته و براین نکته تأکید مى ورزد که اصولاً در اسلام جهاد وقتى تشریع شده که مسلمانان زیر شکنجه و اذیت و آزار کافران بودند.
به باور این گروه نخستین آیاتی که در باره جهاد فرود آمده است نشان میدهد که تشریع جهاد با این پیش زمینه خاص صورت گرفته است:
«انّ الله یدافع عن الذین آمنوا إنّ اللّه لایحبّ کل خوّان کفور. اذن للذین یقاتلون بأنّهم ظلموا و انّ الله على نصرهم لقدیر. الذین اخرجوا من دیارهم بغیرحقّ إلاّ ان یقولوا ربّنا اللّه و لولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم اللّه کثیراً و لینصرنّ اللّه من ینصره انّ اللّه لقویّ عزیز. الذین إن مکّنّاهم فى الأرض أقاموا الصلاة و آتوا الزکاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و للّه عاقبة الامور»
(حج / ۳۸ ـ ۴۱)
شهید مطهری در این باره مینویسد:
«ببینید لحن آیات این است: «ان ّاللّه یدافع عن الذین آمنوا» خدا از اهل ایمان دفاع مى کند, خدا خیانتکارهاى کافرپیشه را دوست ندارد. اشاره به این که اینها به شما خیانت کردند, اینها کفران نعمت کردند. آن وقت مى فرماید: «اذن للذین یقاتلونهم بأنّهم ظلموا» اجازه داده شد به این مردمى که دیگران به جنگ اینها آمدند که بجنگید; یعنى اى مسلمانان حالا که کافران به جنگ شما آمده اند پس بجنگید. این درست حالت دفاع است. چرا این اجازه داده شده؟ به دلیل این که مظلوم باید از خودش دفاع کند, بعد هم وعده یارى مى دهد: «وانّ اللّه على نصرهم لقدیر. الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حقّ الا ان یقولوا ربّنا اللّه» … قرآن مى گوید اگر در مواقعى که تهاجم از نقطه مقابل شروع مى شود این طرف دفاع نکند, سنگ روى سنگ بند نمى شود, تمام مراکز عبادت نیز از میان مى رود:
«ولولا دفع الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم اللّه»
استاد شهید براى آن که نشان دهد تشریع جهاد در اسلام به منظور تحمیل عقاید بر دیگران نیست آیات را به دو دسته تقسیم مى کند:
۱/ آیات مطلق
«فاذا انسلخ الأشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم واقعدوا لهم کلّ مرصد» (توبه/ ۵)
«یا ایها النبى جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم» (توبه/ ۷۳)
«قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لایحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لایدینون دین الحقّ من الذین اوتوا الکتاب حتّى یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون» (توبه/ ۲۹)
۲/ آیات مقیّد
«وقاتلوا فى سبیل اللّه الذین یقاتلونکم و لاتعتدوا إنّ اللّه لایحبّ المعتدین» (بقره/۱۹۰)
«اذن للذین یقاتلون بأنّهم ظلموا و انّ اللّه على نصرهم لقدیر. الذین أخرجوا من دیارهم بغیر حقّ» (حج / ۳۹)
«و قاتلوا المشرکین کافّة کما یقاتلونکم کافّة» (توبه / ۳۶)
«وقاتلوهم حتّى لاتکون فتنة و یکون الدین کلّه للّه» ( انفال/ ۳۹)
«و مالکم لاتقاتلون فى سبیل اللّه و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان» (نساء /۷۵)
دومین گروه از آیات, جهاد را در اسلام دفاعى در راستاى حفظ کیان حکومت اسلامى, دفاع از مستضعفین و مظلومین و مبارزه با اختناق معرفى مى کنند, و اطلاق آیاتى را که در گروه نخست جهاد را به گونه اى مطلق تشریع نموده از بین مى برند. بدین رو جهاد در اسلام بر خلاف تصور عده اى براى تحمیل عقیده بر دیگران نیست.
قرآن براین نکته تأکید دارد که ظلم ظالمان را از بین ببرید, براى دفاع از خود با مخالفان نبرد کنید و یا در مواردى با آنان که مانع تبلیغ دین مى شوند بستیزید تا موانع تبلیغ دین اسلام از بین برود, اما حق تحمیل عقیده ندارید. به باور شهید مطهرى دو گروه دیگر از آ یات, تقییدگر آیات مطلق به شمار مى آیند:
۱/ آیاتى که پذیرش دین را منوط به اراده و انتخاب انسان مى دانند:
«لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ»
۲/ آیاتى که تحمیل عقیده بر دیگران را نفى کرده و ایمان و بى ایمانى را امرى اختیارى معرفى مى نمایند:
«ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى أحسن» ( نحل / ۱۲۵)
«وقل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر» (کهف / ۲۹)
«ولوشاء ربک لأمن فى الأرض کلّهم جمیعاً أفأنت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین» ( یونس / ۹۹)
«اگر زور صحیح بود و مسلمانان حق داشتند غیرمسلمانان را با اجبار و زور مسلمان کنند, خدا خودش به اراده تکوینى خویش مى توانست همه مردم را مؤمن کند, اما ایمان امرى است که مردم باید انتخاب بکنند. پس به همان دلیل که خود خدا با اراده تکوینى و اجبارى مردم را مؤمن نکرده است و مردم را مختار و آزاد گذاشته است, تو هم اى پیامبر, مردم را باید آزاد بگذارى هر که دلش بخواهد ایمان بیاورد و هر که دلش مى خواهد ایمان نیاورد.
«لعلّک باخع نفسک ألاّ یکونوا مؤمنین»( شعراء/ ۳)
اى پیامبر تو مثل این که خودت را مى خواهى هلاک کنى که اینها ایمان نمى آورند, این قدر غصه اینها را نخور. ما اگر بخواهیم با اراده تکوینى و به زور, مردم را با ایمان بکنیم که راهمان باز است و آسان, «ان نشأ ننزّل علیهم من السماء آیة فظلّت أعناقهم لها خاضعین» ( شعراء/ ۳ ـ ۳) ما اگر بخواهیم از آسمان آیه اى نازل مى کنیم, عذابى نازل مى کنیم به مردم مى گوییم یا باید ایمان بیاورید, یا با این عذاب شما را هلاک مى کنیم, همه مردم بالاجبار ایمان خواهند آورد, ولى ما این کار را نمى کنیم, چون مى خواهیم ایمان را مردم خودشان اختیار کنند.»
در نظر استاد شهید, فقیهان بر این امر اتفاق دارند که جهاد تنها به عنوان دفاع مشروع است, ولى نکته مهم این است که مصداق دفاع, آیا تنها دفاع از شخص خود و یا حداکثر ازملت خود مى باشد, یا دفاع از انسانیت نیز دفاع شمرده مى شود.
و این خود برخاسته از این دیدگاه است که ایشان توحید را در زمره حقوق به شمار مى آورد, چنان که آزادى را, اما سؤالى که درمورد توحید مطرح مى شود این است که آیا توحید, حق فردى است و در حوزه مسائل شخصى افراد, و یا از حقوق انسانى و عمومى به شمار مى آید.
«چنانچه توحید از حقوق شخصى افراد باشد فرد مى تواند موحد ویا مشرک باشد و درهر صورت کسى را حق اعتراض و ایجاد مزاحمت براى او نمى باشد, اما اگر توحید, هم چون آزادى ازحقوق انسانى و عمومى باشد ما در مورد آزادى عقیده گفتیم که معنى حق آزادى این نیست که آزادى یک فرد از طرف دیگرى مورد توجه قرار نگیرد, بلکه ممکن است از طرف خودش مورد تهدید قرار گیرد. پس اگر مردمى براى توحید ومبارزه با شرک بجنگند جنگ شان جنبه دفاعى دارد, نه جنبه استخدامى و استعمارى و استثمارى و تجاوز .حالا درست توجه کردید که نزاع که مى گوییم صغروى ا ست, چه معنى دارد.
اینجا حتى در میان علماى اسلام نیز دو دیدگاه وجود دارد. عده اى طورى نظر داده اند که معنى نظرشان این است که توحید جزء حقوق عمومى انسان ها است, پس جنگیدن به خاطر توحید, مشروع است, چون دفاع از حق انسانیت است, مثل جنگیدن براى آزادى ملتى دیگر است, ولى عده دیگر طورى نظر مى دهند که معنى حرف شان این است که توحید جزء حقوق فردى و یا حقوق ملى ملت هاست و به حقوق انسانى مربوط نیست, پس بنابراین کسى حق ندارد مزاحم فرد دیگر بشود به خاطر توحید.»
و در پى تبیین ملاک و مقیاس حقوق عمومى و فردى مى نویسد:
«ما که مى گوییم توحید با سعادت بشرى بستگى دارد, مربوط به سلیقه شخصى نیست, مربوط به این قوم و آن قوم نیست, پس حق با همان کسانى است که توحید را جزء حقوق بشریت مى شمارند. اگر هم ما مى گوییم جنگ براى تحمیل توحید نیست, نه به خاطر این است که این از امورى است ک ه نباید از آن دفاع کرد, و نه به خاطر این است که از حقوق انسانیت نیست, به خاطر این است که خودش فى حد ذاته قابل اجبار نیست که قرآن هم گفته: (لااکراه فى الدین) و الا واقعاً جزء حقوق انسانیت است.»
بر این اساس مى توان چنین نتیجه گرفت که در اسلام, آزادى عقیده معتبر است و تشریع جهاد و آیات جهاد هیچ گونه تضادى با آزادى عقیده نداشته و مصادیق دفاع هم چون دفاع ازخود و کیان دینى, دفاع از مظلومان و مستضعفان, برداشتن موانع تبلیغ دین و توحید, تنها دلالت بر ا ین دارد که مسلمانان مى توانند با غیر مسلمانان بر اساس این عناوین, مبارزه و جهاد نمایند, ولى حق تحمیل عقیده بر ایشان را ندارند.

آزادی بیان

آزادی بیان تکمیل کننده آزادی اندیشه و عقاید است چه این که آزادی اندیشه و عقاید بدون بیان آنها به هیچ انگاشته میشود بنابر این آزادی اندیشه به کمک آزادی بیان بروز و ظهور مییابد تا آن جا که نبود آزادی بیان به معنای نبود آزادی اندیشه خواهد بود. استوارت میل در این باره مینویسد:
« آزادی بیان و نشر عقاید ممکن است در وهلهی اول مشمول اصل دیگری به نظر نرسد، چون که گفتن و پخش کردن عقیدهی متعلق به آن قسمت از رفتار فرد است که به دیگران مربوط میشود، اما از آن جا که بیان و نشر اندیشه تقریبا به همان اندازه مهم است که خو آن اندیشه و تا حد زیادی روی همان دلایل استوار است که آزادی اندیشه ، در عمل نمیشود آن را از بحث اندیشه جدا کرد.»
در آیات قرآن بیان از الطاف الهی است:
«الرحمن. علّم القرآن. خلق الإنسان. علّمه البیان» (الرحمن/۱ـ۴)
قلم به عنوان وسیله ای برای بیان افکار و اندیشه ها به اندازه ای ارزش و اهمیت دارد که خداوند بدان سوگند می خورد:
«ن و القلم و ما یسطرون» (قلم/۱)
هرچند قلم و بیان در آیات، قرب و منزلت یافته و جایگاهی بس بلند داشته اما هر نوشتاری و گفتاری پسندیده نیست. سخنی شایسته است که ویژگی های زیر را در خود داشته باشد:
۱/ حق باشد؛
«یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله وقولوا قولاً سدیداً» (احزاب/۷۰)
«ولاتقولوا علی الله إلاّ الحقّ» (نساء/۱۷۱)
۲/ حسن خوانده شود؛
«ادع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن» (نحل/۱۲۵)
«ولکن لاتواعدوهن سرّاً إلاّ أن تقولوا قولاً معروفاً» (بقره/۲۳۵)
۳/ نسبت دروغ به خدا نباشد؛
«قل إنّما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الإثم والبغی بغیر الحقّ و أن تشرکوا بالله ما لم ینزّل به سلطاناً و أن تقولوا علی الله ما لاتعلمون» (اعراف/۳۳)
«وقالوا لن تمسّنا النار إلاّ أیاماً معدودة قل أتخذتم عندالله عهداً فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله ما لاتعلمون» (بقره/۸۰)
«ومن أظلم ممن افتری علی الله کذباً أو قال أوحی إلی و لم یوح إلیه شیء و من قال سأنزل مثل ما أنزل الله الیوم تجزون عذاب الهون بما کنتم تقولون علی الله غیر الحقّ و کنتم عن آیاته تستکبرون» (انعام/۹۳)
هرچند بر اساس آیات یاد شده، بیان باید حق، عدل، حسن و… باشد، وگرنه ارزشی نخواهد داشت و چه بسا مستوجب کیفر اخروی نیز خواهد بود؛ اما اگر گفتار و نوشته ای این ویژگیها را نداشت آیا می توان گوینده و نویسنده آن را بازخواست کرده زیر فشار قرار داد و آزادی بیان را از او سلب کرد و امنیت او را خدشه دار ساخت؟
آیات قرآن ما را به این حقیقت رهنمون می سازد که نظریه پردازان در آزادی کاملند و افراد و گروه ها وحکومت ها حق تهدید، اعمال فشار و تحریم بر آنها را ندارند.
آیات قرآن نشان از آن دارد که خداوند نسبت به آفریده های خود بنده نوازی می کند و صاحبان عقیده و آنان را که سخنانی ناشایست و شرک گونه و کفر مانند می گفتند و از آزادی بیان داشتند کیفر نمی دهد و بازخواست نمی کند.
وقتی خداوند از آفرینش انسان خبر می دهد فرشتگان از حق آزادی بیان خویش سود میبرند و زبان به اعتراض میگشایند و با خاطری آسوده و احساس امنیت کامل عقیده خویش را ابراز میدارند و انسان را فاسد و خونریز معرفی نموده و آفرینش خدا را به پرسش می گیرند. آنها از طرح این عقیده هیچ هراسی به خود راه نمی دهند و خداوند نیز ایشان را تهدید نمی کند، بلکه به زیباترین شکل به آنها پاسخ می گوید که:
«قال إنّی أعلم ما لاتعلمون. و علّم آدم الأسماء کلّها ثمّ عرضهم علی الملائکة فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین. قالوا سبحانک لاعلم لنا إلاّ ما علّمتنا إنّک أنت العلیم الحکیم» (بقره/۳۰ـ۳۲)
آنان که خدا را صاحب فرزند (کهف/۴)، فقیر (آل عمران/۱۸ و ۱۸۵)، ناتوان (مائده/۶۴) و قابل دیده شدن می خواندند (نساء/۱۵۳)، و گفتار و نوشتار خویش را به خدا نسبت می دادند (بقره/۸۰ ، آل عمران /۵۷ و ۱۶۹ و اعراف/۳۳) و تثلیث را باور داشته و تبلیغ می کردند (نساء/۱۷۱)، نیز آزادی بیان داشتند و به صراحت باور خویش را ابراز میداشتند و حق تعالی نیز بر ایشان سخت نمیگرفت و حق آزادی بیان ایشان را به رسمیت میشناخت به این جهت است که در آیات وحی هیچ نشانی از عذاب دنیوی ایشان دیده نمیشود هر چند ممکن است در آخرت این گروه عذاب شوند. اگر در برخی آیات نیز نشانه ای از عذاب پیشینیان دیده می شود، به نظر می رسد به دلیل ایجاد ناامنی برای پیامبران و پیروان ایشان و سلب کردن آزادی بیان ایشان بوده است، نه فقط بیان باورها و عقایدی که خوشایند پیامبران و پیروان ایشان نبوده است. دلیل درستی این برداشت، وجود آیاتی است که نشان می دهد عذاب امتهای پیشین به علت آزارها و شکنجه ها و قتل و غارتهایی است که انجام می دادند، نه صرف بیان عقیده و باور؛ برای نمونه، عذاب فرعونیان از آن جهت بود که فرعون و فرعونیان در پی نابودی بنی اسرائیل و کشتن موسی (ع) بودند (مؤمن /۲۹و۴۵، اعراف/۱۲۷) و بنی اسرائیل را اذیت و آزار می دادند (اعراف/۱۲۹و۱۴۱).
عذاب قوم صالح به آن جهت بود که آنها ناقه صالح را پی کردند با اینکه صالح از آنها خواسته بود که ناقه را آزار نرسانند تا خدا آنها را عذاب نکند (هود/۶۴)، اما ایشان با پی کردن ناقه عذاب وعده داده شده را خواستار شدند (اعراف/۷۷).
عذاب قوم شعیب نیز به دلیل تهدید و ستم ایشان و اخراج شعیب و پیروان وی از سوی ایشان بود (هود/۹۱ـ۹۲ و ۹۴، عنکبوت/۳۶ و اعراف/۸۸).
و عذاب قوم عاد، ثمود، قارون، هامان و فرعون نیز به جهت رفتارهای زشت و ناروای ایشان فرود آمد (عنکبوت/۳۴،۳۶، ۳۸و۳۹، اعراف/۸۲).
همچنین عذاب گروهی از منافقان به جهت اقدام ایشان به ترور پیامبر بود (توبه/۷۴).
خویشتن داری در برابر حرمت شکنان و نظریه پردازان مشرک و کافر، مخصوص خداوند نیست؛ بلکه پیامبران نیز در برابر سخنان ناشایست دیگران درباره خدا خویشتن داری کرده و چنان که خدا از ایشان خواسته است تنها انذار می کنند و برخورد با نظریه پردازان را توصیه نمینمایند و خشونت طلبان را پاداش نمی دهند. برای نمونه وقتی گروهی خدا را صاحب فرزند می خوانند، خداوند از پیامبر تنها انذار ایشان را می طلبد و چیزی بیش از آن نمی خواهد:
«و ینذر الذین قالوا اتخذ الله ولداً» (کهف/۴)
عیسی (ع) نیز در برابر کسانی که تثلیث را تبلیغ می کردند، خویشتن داری می کرد و خود را تنها مراقب و گواه می دانست. آن حضرت عفو و گذشت مبلغان تثلیث را با وجود کافر بودن ایشان (ر ک: مائده/۱۷و۷۳) خواستار شد و عفو و بخشش آنها را نشانه قدرت و حکمت خدا می دانست؛ هر چند سلب امنیت مبلغان، تثلیث و فروفرستادن عذاب را به اعتبار رابطه مولا و عبد حق خدا می خواند: «إن تعذّبهم فإنّهم عبادک… أنت العزیز الحکیم»، اما با این حال روشن نیست که این عذاب تنها برای تبلیغ تثلیث باشد.
خویشتن داری پیامبران الهی تنها در برابر سخنان ناشایست نسبت به خدا نبود، بلکه آنها در برابر نسبتهای ناروا به خود و ابراز عقاید ناسازگار با آورده های خویش نیز از انذار فراتر نمی رفتند و گویندگان و نویسندگان را گرفتار ناامنی نمی ساختند و از تبعید، زندان، اعدام و… سخن نمی گفتند.
برای نمونه عیسی (ع) کسانی را که معجزات و دلایل روشن آن حضرت را سحر می خواندند اذیت و آزار نکرد و با آنها برخورد قهرآمیز و خشونت بار نکرد. (بقره/۱۱۰)
حضرت شعیب نیز در برابر قومش که وی را افسون شده و دروغگو معرفی می کردند خشونت نشان نداد و تنها به پند و اندرز بسنده نمود (شعراء/۱۸۵ـ۱۸۶). و موسی (ع) نیز که قومش او را ساحر و گمراه گر و دیوانه معرفی می کردند خویشتن داری کرد و آنها را تهدید نکرد و در ناامنی قرار نداد (قصص/۳۶و۴۸ و دخان/۱۴).
چنان که نوح(ع) در برابر مسخره کردن قومش به تهدید نپرداخت و تنها گفت: اگر ما را مسخره می کنید ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد (هود/۳۸)، و وقتی پیروان او را اراذل و ساده لوح خواندند نوح با مهربانی پاسخ گفت و تنها جمله تندی که به کاربرد این بود که شما را قومی جاهل می بینم(هود/۲۷ـ۲۹).
پیامبر اسلام نیز در برابر مخالفان و آنان که سخنان ناشایست و کفرآمیز و شرک آلود می گفتند خویشتن داری می کرد و خواستار ناامنی مخالفان نبود. وقتی پیامبرستیزان، قرآن را منکر شدند و آن را سخن او معرفی کردند (هود/۱۳و۲۵ و یونس/۳۸و بقره/۲۳) و افسانه خواندند (انفال/۶۱) و خود را دنباله رو پیشینیان خویش دانستند (بقره/۱۷۰)، پیامبر ایشان را در ناامنی قرار نداد، بلکه آنها را به آوردن مانند قرآن فراخواند، خود را «اُذُن خیر» معرفی کرد و…. تا آنجا که وقتی گروهی گناه می نمایند و پیامبر را نافرمانی می کنند و عذاب خویشتن را خواستار می شوند خداوند بر آنان عذاب نمی فرستد بلکه می فرماید: جهنم برای ایشان کافی است (مجادله/۸).
سیره معصومین (ع) نیز که برگرفته از قرآن است نشان از درستی این برداشت دارد و امنیت نظریه پردازان را نتیجه می دهد. وقتی پیامبر در برابر کسانی قرار می گیرد که خود را ناسازگار با او نشان می دهند، بر خلاف او ابراز عقیده می کنند، افکار و باورهای خود را ترویج می دهند و در مناظره با مسلمانان شرکت می کنند خویشتن داری می نماید و اعدام، زندان، تبعید و شلاق آنان را خواستار نمی شود، بلکه در برابر خشونت طلبان امت خود موضع می گیرد و آنها را از برخورد تند با مخالفان بازمی دارد.
امام علی(ع) نیز در برابر مخالفان صبر و تأمل می کند و ایشان را تهدید و ارعاب نمی کند و از زندان تبعید اعدام و… سخن نمی گوید. سخنان ناشایست و دشنامهای خوارج را می شنود و کوشش خوارج در گسترش و ترویج مخالفت با خودش را می بیند، اما در برابر ایشان مدارا می کند و فرستادگان چندی در چند نوبت برای بازگرداندن خوارج به نهروان می فرستد. اما وقتی خوارج از آزادی بیان خویش پا فراتر مینهند و امنیت داخلی را خدشه دار میسازند و راه ها را ناامن می سازند و دوستان و فرستادگان امام را شهید می کنند و تسلیم جنایت کاران را نمی پذیرند، امام دیگر تحمل نمی کند و با سپاهی بزرگ به جنگ با آنان روانه می شود.
دیگر معصومین(ع) نیز در برابر ابراز عقیده مخالفان به تهدید و ارعاب نمی پردازند و آزادی ایشان را پاس میدارند و سخنان تند مخالفان را تحمل میکنند و از مدارا و تسامح با ایشان سخن می گویند. امام صادق(ع) در برابر سخنان نادرست و ناشایست ابن ابی العوجاء درباره خدا، انکار قرآن، طعن قرآن، تحدی به آیات، انکار حج و طواف، ساخت حدیث و… که نشان از آزادی بیان او دارد تنها به پاسخ گویی می پرداخت و در برابر او شدت عمل و خشونت نشان نمی داد و در خور توجه آن که ابن ابی العوجاء نیز از امام جز این انتظار ندارد. وقتی یکی از اصحاب امام(ع) با او به تندی برخورد می کند ابن ابی العوجاء از برخورد شایسته امام سخن می گوید و اینکه بعید می نماید آن فرد از درس آموختگان امام باشد.
از آنچه تاکنون گذشت نتیجه می گیریم که در نگاه قرآن، تمامی نظریه پردازان از آزادی بیان برخوردار هستند و در امنیت قرار دارند و نمی توان ایشان را ارعاب یا تهدید کرد. بنابراین اولاً: آیاتی که از عذاب سخن می گوید در قالب تفسیر موضوعی و با توجه به روح حاکم بر آیات قرآن و توجه به زمینه های تاریخی نزول و نظرداشت رویدادهای پیشین، ناظر به عذاب اخروی است و اگر در مواردی نشان از عذاب دنیوی در آیات دیده می شود گویا این عذاب به جهت رفتارهای زشت و امنیت ستیز است نه بیان عقاید و باورهای ناسازگار با ادیان.
ثانیاً: اگر فهم برخی آیات قرآن با آزادی بیان ناسازگار مینماید باید چنین فهمی را نادرست خواند، زیرا:
۱/ این فهم از مقدماتی شکل گرفته است که یقین آور نیست و ما را به فهم قطعی و یقینی رهنمون نمی سازد.
۲/ این فهم در تجربه و آزمون نمره منفی گرفته، اما دیدگاه آزادی بیان، در عرصه آزمون و خطا نمره مثبت گرفته است.
۳/ فهم ناسازگار با آزادی بیان، سیره را ناسازگار با خود می بیند، اما نظریه آزادی بیان، همخوان با سیره است و امضای معصوم را با خود دارد.
لزوم تأمین امنیت برای تمام نظریه پردازان دیندار و بی دین، به قیاس اولویت نشان از آزادی بیان نظریه پردازان حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ و… دارد، چه اینکه وقتی قرآن و سیره، نشان از آزادی بیان نظریه پردازان مخالف دین اسلام دارد و از امنیت ایشان سخن می گوید و آنها را در صورت عناد نورزیدن با مسلمانان و شمشیر نکشیدن در امان معرفی می کند، بنابراین سیاستمداران، اقتصاددانان، جامعه شناسان و… نیز که سر ستیز با اسلام ندارند به طریق اولی باید آزادی بیان داشته باشند و از امنیتی که حکومت منتظر بر پا داشته است برخوردار شوند .
البته این آزادی به میزان پایبندی فرد به حقوق و حیثیت افراد دیگر اجتماع، حفظ نظم عمومی و امنیت ملی، سلامت اخلاق عمومی بستگی دارد. افزون بر این، حکومت نیز در شرایط اضطراری و خاص می تواند بر پایه مصالح مشخص شده و با رعایت موازین مقرر این امنیت را محدود سازد و هر سخنی را بر نتابد و نویسندگان و گویندگان را بازخواست کند. هر چند در بیشتر موارد حکومتها از این امتیاز و موارد خاص سوء استفاده می کنند و امنیت بیان را بسیار محدود می کنند.
بر این اساس حکومت منتظران نیز با الهام از آیات وحی و سنت پیامبر و شیوه حکومتی آن حضرت و اهل بیت باید حق آزادی بیان شهروندان را به رسمیت بشناسند و از هر گونه رفتاری که نشان از عدم پذیرش آزادی بیان دارد یا ایشان را نگران میکند دست بردارند.

آزادی مالکیت

در آیات قرآن، مال، زینت زندگی دنیا است
«المال و البنون زینة الحیوة الدنیا» (کهف/۴۶)
همچنین کمک خداوند به انسان، وسیله آزمایش اوست:
«أیحسبون أنّما نمدّهم به من مال و بنین نسارع لهم فی الخیرات بل لایشعرون»(مؤمنون/۵۵ـ۵۶ و بقره/۱۵۵ و آل عمران/۱۹۶)
نیز انسان مالک و مالکیت او اعتباری است. این مالکیت انسان را نسبت به اموال خود صاحب حق می کند؛ به گونه ای که فرد می تواند نسبت به اموال و ثروت خود تصمیم بگیرد و هرگونه تصرفی را در مال خود انجام دهد، مال خود را انفاق کند (بقره/۲۶۱ و ۲۶۵) یا به گونه ای ناشایست از اموالش بهره برد (انفال/۳۶) ـ البته آزادی تصرف در مال خویش در صورتی است که تصرف فرد در ملک خود حق دیگران را در ناامنی قرار ندهد و حق و آزادی ایشان را از ایشان سلب نکند ـ و در برابر، دیگران باید آزادی او را پاس دارند و برای او محدودیت ایجاد نکنند و او را در دلهره و اضطراب قرار ندهند و برای او ناامنی به وجود نیاورند.
مجموعه آیاتی که نشان از اهمیت و ارزش بسیار آزادی مالکیت دارد در اسلام دارد عبارت است از:
۱/ آیاتی که در شمار احکام جزایی اسلام قرار می گیرد؛ مانند آیاتی که بیانگر حدّ سرقت است:
«والسارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما جزاء بما کسبا» (مائده/۳۸)
۲/ آیاتی که ادای امانت به صاحب آن را توصیه کرده خیانت در امانت را نکوهش می کند:
«فإن أمن بعضکم بعضاً فلیؤدّ الذی اؤتمن أمانته» (بقره/۲۸۳)
«إنّ الله یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها» (نساء/۵۸)
«لاتخونوا الله و الرسول و تخونوا أماناتکم» (انفال/۲۷)
«و الذین هم لأماناتهم و عهدهم راعون» (مؤمنون/۸)
مجموعه آیات یاد شده نشانه پذیرش آزادی مالکیت در اسلام است به خصوص با توجه به اینکه امانت از ریشه «امن» است و امانت گذار با سپردن مال خود به دیگران در پی دست یابی به امنیت مالی است.
۳/ آیاتی که از تصرف باطل در مال دیگران منع می کند:
«لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» (بقره/۱۸۸ و نساء/۲۹)
منبع: www.monjee.com